به نام زندگی

ساخت وبلاگ
آمار مطالب :: کل مطالب : 0:: کل نظرات : 0 آمار کاربران :: افراد آنلاین : 1:: تعداد اعضا : 32کاربران آنلاین آمار بازدید :: بازدید امروز : 7:: باردید دیروز : 16:: بازدید هفته : 124:: بازدید ماه : 407:: بازدید سال : 7503:: بازدید کلی : 7503 به نام زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت به نام زندگی دنبال می کنید

برچسب : وبلاگ,امدید, نویسنده : ddadashmeysam4 بازدید : 897 تاريخ : جمعه 24 شهريور 1396 ساعت: 8:40

آمار مطالب :: کل مطالب : 0:: کل نظرات : 0 آمار کاربران :: افراد آنلاین : 1:: تعداد اعضا : 31کاربران آنلاین آمار بازدید :: بازدید امروز : 43:: باردید دیروز : 39:: بازدید هفته : 136:: بازدید ماه : 667:: بازدید سال : 4344:: بازدید کلی : 4344 به نام زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت به نام زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ddadashmeysam4 بازدید : 1400 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 21:01

شمالدو هفته پیش پنجشنبه شب بود که هوای شمال زد به سرم و وقتی با بچه ها در میون گذاشتم خیلی استقبال کردن...همون وقت شب یکی 1 کوله جمع کردن و از ذوق خوابشون نمیبرد....با عزیز و خاله هم تماس نگرفتیم و میخواستم غافلگیرشون کنم.....خاله ندا 1 سال از من کوچکتره و خاطرش برامون خیلی عزیزه....مانی رو وقتی نوزاد بود مادر بزرگم و ندا تر و خشکش کردن....ندا چند روز پیش زنگ زد و گفت دلش برای بچه ها خیلی تنگ شده اما واقعا موقعیتش جور نمیشد بریم و از دستم ناراحت شد آفتاب نزده بود راه افتادیم اما من به این دلیل که شب تا دیروقت بیدار بودم به ماکان گفتم بشینه پشت فرمون تا من یکم چشمه به نام زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت به نام زندگی دنبال می کنید

برچسب : شمال موزیک,شمال,شمال ايران,شمال العراق,شمال نیوز,شمال ایران,شمال امريكا,شمال چت,شمال از شمال غربی,شمال افريقيا, نویسنده : ddadashmeysam4 بازدید : 2174 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 23:31

مدرسه مهرداد و مانی بدلیل نقاشی ساختمان 4شنبه اول مهر تعطیل بود و تنها بچه مدرسه ای ما آقا ماهان بودند که با کلی غر زدن و قول گرفتن منت بر دیده ما نهادند و تشریفشون رو بردند مدرسه که بنده بعد از زنگ اول اجازش رو گرفتم بردمش خونه چون خبری نبود شنبه4مهر بدلیل جشن کلاس اولیها روز فوق العاده ای بود....مانی درسته پیش رو گذرونده منتها نوشتن نداشتند و دیدن اولین سرمشقهای مانی حس خوبی بهم دست میده چند شب پیش متوجه شدم ماکان تو خودشه و حرفی نمیزنه و وقتی هم باهاش حرف میزنیم حواسش جای دیگست....فکرش مشغول بود....تلفنش زنگ خورد و رفت تو حیاط....اومدنش یکم طول کشید رفتم ب به نام زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت به نام زندگی دنبال می کنید

برچسب : شروع مدارس,شروع مدارس ایران,شروع مدارس در امریکا,شروع مدارس در سال 93,شروع مدارس سال 92,شروع مدارس امسال,شروع مدارس در ایران,شروع مدارس در استرالیا,شروع مدارس در اروپا,شروع مدارس ابتدایی, نویسنده : ddadashmeysam4 بازدید : 2077 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 23:31

عادت داریم به این جنگ و دعواها و بلافاصله آشتی یکی 2روزه منتها این دفعه بهم بر خورد....میثم عادت نداره تو خونه یا حتی دفتر رو حرفش حرف بزنند....چشم گفتنام و گفتم و حالا دیگه نوبت به چشم شنیدنه....شاید بزارین بحساب غرور بیجا و شاید هرچیزی دیگه شب اون اتفاق وقتی ماکان اومد تو اتاق ازش خواهش کردم اگر امکانش هست 1 شب و تو پذیرایی بخوابه چون میخوام تنها باشم و ماکان هم قبول کرد....صبحش بیدار بودم منتها برای راهی کردن بچه ها به مدرسه از اتاق بیرون نیومدم....ندا در زد اومد تو گفت دارن با ماکان میرن دانشگاه....هردوشون کلاس داشتن....ازم پرسید خوبی؟؟؟ دست زد رو پیشونیم ببی به نام زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت به نام زندگی دنبال می کنید

برچسب : ) meaning,) emoji,) emoticon,) meaning in text,) emoticon meaning,) emoji meaning,) meaning in text message,) what does this mean,) smiley,) 3, نویسنده : ddadashmeysam4 بازدید : 2166 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 23:31

امروز قرار بود بچه ها رو ببرم سنجش بینایی....هر چند ماه 1 بار میریم چشم پزشکی....ندا و ماکان دانشگاه بودند و اینجور وقتها که بچه ها از مدرسه میان و تا من برسم دو سه ساعتی تنها میشن دلم اروم نمیگیره و مدام زنگ میزنم....بهشون گفتم حاضر شن و از شانس بد گاهی ساعت 3 کارم تمومه منتها امروز تا نزدیکای 4 مجبور بودم بمونم هوا انقدر سرد بود که بچه ها رو از دم در برگردوندم تو خونه تا ببینم چی پوشیدن یوقت سرما نخورن که مهرداد و مانی لباسهاشون خوب بود ولی اقا ماهان 1 تیشرت تنش بود و 1 سویی شرت هم از رو پوشیده بود....انقدر لباس تنش کردم نمیتونست تکون بخوره....تازگیا یکم سرفه هم به نام زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت به نام زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ddadashmeysam4 بازدید : 1459 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 23:30

روزها رو گم کردم یادم نمیاد 2شنبه بود یا 3شنبه.....گمون کنم 2شنبه رفتیم واکسن آنفلونزا زدیم که شبش مانی تب کرد مجبور شدیم تو پذیرایی بخوابیم که خنک تره و ندا هم موند پیشمون....جوراب کاموایی پوشیده بودم از سرما:-)))هوا باز بهتر شده این چند روز منتها سرما رو به آلودگی ترجیح میدادم باز تمام اون شب مانی بهونه کرد....پاشویه کردیم تبش اومد پایین منتها صبح 40 بود که واقعا دست و پامو گم کردم و از تشنج ترسیدم.....با ندا رفتیم بیمارستان....تو دلم همش به واکسن آنفلونزای لعنتی بد و بیراه میگفتم منتها دیدم نه بیمارستان غلغلست و فهمیدم بله ویروس جدیده....رفتم سراغ دکتر گفتم من به نام زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت به نام زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ddadashmeysam4 بازدید : 1481 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 23:30

در ادامه پست گوشی موبایل که مورد انتقاد واقع شد اون اتفاق اواخر تعطیلات نوروز افتاد و چند روز بعد 13 به در بود و با فامیل جمع شدیم باغ...یک لحظه سرمو چرخوندم اما ماهان و ندیدم....از ماکان سراغشو گرفتم گفت تا چند لحظه پیش با بقیه بچه ها بوده....دیگه کم کم داشتم نگرانش میشدم.... باغ خارج شهره...اکثر زمینها در حال ساختن و جای زیاد شناخته شده ای نیست هنوز....خونه وسط باغ ساخته شده و پشت اون 1 جایی هست که ازش آب رد میشه.... 1 چیزی شبیه به رود اما خیلی کوچکتر..... وقتی خونه رو دور زدم دیدم کنار آب نشسته و با چند تا قورباغه حسابی مشغوله و سرش گرمه....جالبه باهاشون حرفم میزد رفت به نام زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت به نام زندگی دنبال می کنید

برچسب : 13 به در,13 به در اس ام اس,13 به در 1393,13 به در sms,13 به در 1392,13 به در تهران,13 به در چیست,13 به در 94,13 به در مبارک,13 به در 93, نویسنده : ddadashmeysam4 بازدید : 1927 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 23:30

تو خونه ی ما تنها بچه مدرسه ای که خرداد امتحان داره ماهانه....مهرداد و مانی توصیفی بودن و خلاص شدن...تعطیلات تابستونشون شروع شد....چند روز دیگه هم باید برم و کارنامه هاشون رو بگیرم....ماهان هم دیروز هم امروز امتحان داشت...دیشب بهش گفتم بره تو اتاق من و ماکان درس بخونه تا رفت و آمد مهرداد و مانی اذیتش نکنه از طرفیم تا هر وقت خواست بیدار بمونه....از ماکان هم خواستم حالا که داره میره بیرون مهرداد و مانی رو هم با خودش ببره تا هم خونه ساکت تر باشه هم اینکه بچه ها پوسیدن تو خونه یکم جشن ببینن....از همین جا عنق شدن آقا ماهان شروع شد...بهش میگم ماهان جان من دارم خونه رو خل به نام زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت به نام زندگی دنبال می کنید

برچسب : ماکان و ماهان, نویسنده : ddadashmeysam4 بازدید : 5644 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 23:29

بستری شدن مانی همزمان شد با مساله عینکی شدن مهرداد.... قول داده بودم اوایل کار تنهاش نزارم و یکم بیشتر حواسم بهش باشه تا عادت کنه ولی نشد.....بعد از مرخص شدن مانی باهاش صحبت کردم و توضیح دادم مجبور شدم تنهاش بزارم و جالب اینجا بود مثل 1 ادم بزرگ گفت درک میکنه امروز مانی بعد از 1هفته خداروشکر رفت مدرسه.....اوایل هفته پیش سر زده بودم هم غیبت مانی رو موجه کردم و هم اینکه هماهنگ کردم هر روز برنامه درسیشو بدن مهرداد بیاره خونه تا ندا باهاش کار کنه و از درسها عقب نمونه امروز از دفتر رفتم مدرسه دنبالشون و نیم ساعتی زود رسیدم تا از وضعیت مهرداد هم باخبر بشم....از همه ج به نام زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت به نام زندگی دنبال می کنید

برچسب : مهرداد میناوند,مهرداد اولادی,مهرداد آسمانی,مهرداد فرهمند,مهرداد بذرپاش,مهرداد مزرعه,مهرداد,مهرداد صدیقیان,مهرداد رئیسی,مهرداد پولادی, نویسنده : ddadashmeysam4 بازدید : 1554 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 23:29